Sunday 24 April 2011

جلسه ۴ - روسو و موج جدید مدرنیزم




در جلسات قبل گفتيم كه روسو شركت هر فرد را با هر چارچوب ذهنى در تجلى  'اراده عمومى' يعنى در تصميمات مربوط به تصويب قوانين نميپذيرد. تنها 'خودِ واقعى' هر فرد كه همان خودِ استدلالى rational self است صلاحيت راى دادن را خواهد داشت و اين 'خود استدلالى' آنست که در هر زمان منافع جامعه را به سليقه شخصى خود ترجيح ميدهد و تنها از جمع چنين آرايى 'اراده عمومى' شكل ميگيرد. در مقابل اين 'خود' هر ذهنيت فردى ديگرى غير منطقى و غير استدلالى irrational است، همانطور كه در جلسات قبل گفتيم ميتوان حدس زد كه خودِ فرد گرا، خودِ خانواده گرا و خودِ عارف، خودِ اگزيستنسيال، خودِ خوش گذران، خود هنرمند و غيره همگى از حق راى محروم خواهند بود.

در عين حال هر استدلالى هم لزوما استدلال قابل قبولى نيست و تشخيص منافع و مصلحت جامعه حتى براى فرد مستدل هم ساده نيست چرا كه استدلال او ممكن است ضعيف باشد و افراد ديگر با استدلال قوى تر عقيده متفاوتى در مورد همان قانون داشته باشند.  توجه داشته باشيم كه در نگرش عصر استدلال the age of reason به واقعيتهاى جهان خارج براى هر مسئله مشخص تنها يك جواب صحيح ميتواند وجود داشته باشد و تنها قوىترين استدلال قدرت تشخيص آن را دارد و بقيه افراد با استدلال ضعيف تر و البته افراد غير منطقى بايد در مورد مسائل جامعه دنباله رو استدلال قويتر باشند. بنابراين در نظر روسو گونه گونى عقايد و نظر اقليت (اقلیت داراى حق راى)  صرفا سوء تفاهمى است كه بلافاصله پس از مشخص شدن استدلال قويتر كه همان تجلى 'اراده عمومى' و مشخص شدن نظر 'صحيح' ميبايستى مرتفع گردد.

صفحه ١٢٧
"شهروندان رضايت خود را با همه قوانين اعلام كرده اند، حتى قوانينى كه بر خلاف اراده شخصى انها تثويب شده يا قوانينى كه ممكن است، در صورتيكه جرات كنند انها را زير پا بگذارند، به تنبيه انها منجر شود...وقتى قانونى توسط قانونگذاران پيشنهاد ميشود از مردم نميپرسند ايا ان را تاييد يا رد ميكنند بلكه از انان پرسيده ميشود ايا اين قانون در راستاى اراده عمومى هست يا خير؟  سپس هر فرد با دادن راى عقيده خود را در اين مورد بيان ميكند و شمارش ارا عبارتست است از اعلام نتيجه اراده عمومى. بنابراين وقتى نظرى مخالف نظر من به تصويب رسيد اين باين معناست كه نظر من اشتباه بوده است".

زمانى كه سامانه سياسى مورد نظر روسو از انديشه به مرحله عمل در ميايد شهروندان به 'اشتباه' بودن راى خود كم كم عادت ميكنند بنوعى كه پس از مدتى، براى جلوگيرى از تکرار اشتباه و احتمالا پذیرش عواقب احتمالى ان نظر خود را تنها پس از اعلان نظر 'اراده عمومى' اشكار ميكنند. هانا ارنت Hannah Arendt در مورد استالين ميگويد: او با زيگزاگ هاى كه در تعبير رسمى از ماركسيزم در دهه ٢٠ ايجاد ميكرد توانست رقباى زيادى را از ميدان بيرون كند (احتمالا با راى هاى اشتباهى كه رقبا در كميته مركزى يا دفتر سياسى حزب ميدادند) و اين محتواى ماركسيزم را انچنان از درون تهى كرده بود كه پيشبينى سياستهاى جديد به هيچ وجه امكان نداشت. اين موضوع حتى بهترين تحصيل كرده هاى مكتب ماركس و لنين را هم همانقدر ناتوان كرده بود كه افراد عادى را.  اين ماركسيستهاى برجسته هر روز صبح قبل از خارج شدن از منزل ميبايستى خط جديد حزبى را كه استالين شب قبل اعلان كرده بود چند بار پيش خود تكرار كنند كه در طول روز با مشكلى برخورد نكنند.

با فیلتر شدن غیر منطقی ها، و غیر استدلالیون و استدلالیون ضعیف از پروسه تصمیم گیری، 'اراده عمومى' روسو هر چه در قرارداد اجتماعى پيش ميرويم با استدلال ناب واقعى بيشتر گره ميخورد و در ان ذوب ميشود و از 'عمومى' بودن ان چندان چيزى باقى نميماند. 

ايزا برلين در مقاله 'ايده ازادى' كاربرد استدلال را در ابتداى دوره مدرن باين ترتيب توضيح ميدهد: 

Isiah Berlin, Idea of Freedom
"در درون هر فرد دنباله رو يك 'فرد واقعى' وجود دارد كه در صورت توسعه قدرت استدلال خود ميتوانست اشكار شود، در حاليكه انچه از نيات و ارزوهاى افراد ظاهرا ديده ميشود متعلق به 'فرد موجود' است نه 'فرد واقعى'.  ارزوهاى 'فرد واقعىِ' كه در همه انسانها وجود دارد همانست كه فردى با استدلال قوى بتواند بفهمد و سپس انر براى ما ترويج كند .... و راضى كردن انگيزه هاى غير منطقى من مشكلى را از من حل نميكند."

در زمان تحرير قرارداد اجتماعى پروژه روسو عبارت بود از يافتن پاسخى قطعى و علمى به موضوع كليدى فلسفه سياسى كه هم عصران او با ابزارهاى پيش مدرن در صدد حل ان بودند و ان عبارت بود از اينكه چقدر اتوريته و قدرت براى حكومت از يكطرف و ازادى براى شهروندان از طرف ديگر لازم است تا وضعيت بهينه جامعه با فرمول ان حاصل گردد.  روسو اين جسارت را داشت كه روش استدلالى دوران خود را، كه توسط دكارت براى علوم طبيعى ارائه شده بود، براى اولين بار، انهم به خالص ترين شكل خود براى يافتن راهكار اين مسئله بكار بندد و نتيجه را با اين فرمول ارائه كند:

ازادى مطلق و اتوريته مطلق امكان پذير است و هـيچ بخشى از هـيچكدام را نبايستى به نفع ديگرى فدا كرد. در اين راه حل تاريخى افراد كليه حقوق خود را داوطلبانه در اختيار حكومتى قراردهند كه از قدرت مطلق خود در خدمت تعالى جامعه بهره ميبرد.  ايزا برلين برقرارى ارتباطى اينگونه مابين ازادى و قدرت را يكى از قويترين و خطرناكترين بحثها در تاريخ تفكر بشر ميداند كه نتيجه گيرى ان برمبناى انست كه "ازاد كردن مردمان چيزى نيست جز انجام كارى كه انها خود اگر از استدلال درست برخوردار بودند براى خود انجام ميدادند، و باين ترتيب بعضى از خشونت اميز ترين نوع سركوبها در واقع مساوى خواهد بود با ازادى مطلق. " (مقاله ايده ازادى، آیزا برلین)

بگفته لئو استراس Leo Strauss با روسو مدرنيزم وارد موج جديدى ميگردد كه موج قبلى ان توسط ماكياولى، هابز و لاك بوجود امد، او نتيجه اين موج را پيدايش كمونيزم ميداند.  بنظر نگارنده نتيجه اين موج از ظهور و سقوط كمونيزم  در قرن بيستم بسيار فراتر رفته، فاشيزم و هولوكاست را در بر گرفته و حتى رسوبهاى سخت ان بعنوان مبنا و كف بخشى از جنبه هاى زندگى اجتماعى در دموكراسى هاى امروزه نيز باقى مانده است.  اگر لزوم تجمع قدرت فوق العاده در دست حكومت، قدرتى كه بايد از جمع خطى نيروى تك تك شهروندان بمراتب بيشتر باشد را ميراث روسو بدانيم، اگر عدم نياز پاسخگويى قدرت مركزى را به هـيچ مرجع و نيروى خارج از دولت ملت nation state تحت نام و توجيه ساورين soverign ميراث روسو بدانيم و همچنين اگر كوچكترين واحد مستقل و زنده جهان سياست را ملت (جامعه ) بدانيم و فرد را صرفا سلولى در خدمت ان و همه اينها را ميراث روسو بدانيم، انديشه او در بسيارى از نقاط كره عرض همچنان زنده و حاضر است.   بخاطر سپردن مطالب میتوانیم میراث روسو را به ستونى تشبيه كنيم که هنوز هم وزنى از سقف تمدن جهانى را حمل ميكند.  سرنگونى نازيسم هيتلرى، نابودى ديگر انواع فاشيزم اروپايى، اخرين ان در دهه هفتاد ميلادى در پرتقال، سقوط ديوار برلين و پايان جنگ سرد هيچيك اين ستون فلسفى را واژگون نکردند، ستونی که دربالای ان خطوط چهره یک نفر حجارى شده، ژان ژاك روسو.

No comments:

Post a Comment