Sunday 17 April 2011

جلسه ۳ - وارونه شدن زیربنای فلسفه سیاسی بدست روسو




امید است در یکی دو جلسه آینده بتوانیم بحث روسو را خاتمه دهیم و از آنجا که
 هدف ترجمه یا برسی بخش بخش متن کتاب نیست  در این جلسه لیست بعضی از مضمونهای مهمتررا برای مطالعه شخصی دوستان میاوریم و سپس میراث فلسفه سیاسی روسو را جمع بندی میکنیم.  در جلسه آینده نگاهی خواهیم داشت به نفوذ روسو بروی متفکران پس از او  

صفحات زیر را شخصا مطالعه کنید:
منبع:

Social Contract 
Penguin Publishing, 2004

صفحه 152  آزادی عقیده و مطبوعات - وظیفه دقیق دفتر سانسور حکومتی(حتما بخوانیم)
صفحه 45  تفکیک قوا
صفحه ؟؟؟ تعریف یک جامعه کامل:  انست که فرد بدون کمک جامعه قادر به انجام هیچ کاری نباشد و قدرت کسب شده توسط جامعه از افراد از جمع عددی این قدرت بیشتر باشد
صفحه 68 چه زمانی جامعه باید قدرت سرکوب بیشتری استفاده کند
صفحه 127 معنای بودن در اقلیت و رای نیاوردن نظر فرد چیست (حتما بخوانیم)
صفحه 150 اشتباهات رم باستان چه بود (حتما بخوانیم)

صفحه ٤٤ 
"انسان در سرشت خود كاملا منفرد و خودكفاست اما براى پايه ريزى يك ملت (جامعه) اين سرشت بايد تغییر یابد به گونه اى كه فرد خویش را جزیی بداند که هستی و حیاتش نتیجه و وابسته به یک کل بسیار بزرگتر(جامعه) است.  برای این منظور بنیان گذاران جوامع میبایست ساختار وجودی انسان را ابتدا تضعیف و سپس آن را با جایگزین کردن آن وجود مستقل و فیزیکی که پیشکش طبییعت به همه انسانها است با یک هستی اشتراکی communal تقویت نمایند"

تصویر غم انگیزی که روسو باین ترتیب از اینده انسان ترسیم میکند سر لوحه کار و چراغی در دست نسل پس از نسل روشنفکرانی قرار میگیرد که هژمونی فرهنکی خود را تا پایان جنگ جهانی دوم با اقتدار در سراسر اروپا حفظ کردند.  آیا روسو مبتكر و پييشرو مسيرى ايست كه بشر را تا مدتها در بيراهه اى سخت، خشن و پر هزينه به گمراهى ميكشاند يا  نابغه ایست که سرنوشت محتوم آدمی را پس از فروپاشی زیست قبیله ای-خانوادگی و شكل گيرى مجموعه هاى فشرده و يكسان شده توده هاى مليونى در شهرها پيشبينى ميكند.  پاسخ اين سوال چندان هم ساده نيست.  

ايزا برلين در مورد روسو ميگويد:  (نقل به معنى) "روسو مفهوم جديدى به تفكر عصر خود ارائه نكرد ولى تمامى ساختمان انديشه دوران خود را به اتش كشيد بنوعى كه پس از او ديگر هچيك از اجزا ان قابل تشخيص نبود.".   در همين راستا، و بعنوان يكى از همين اجزا اگر  تئورى قرارداد اجتماعى را در نظر بگيريم، هابز نيز مانند روسو، و يك قرن پيش از او، وجود يك ماشين دولتى مقتدر را براى جامعه پيشنهاد ميكند  او نيز با استفاده از ابزار منطق و دليل reason حقانيتى زمينى براى اتوريته اين ماشين دولتى جستجو ميكند، او نيز براى فرديت مجالى يا دليلى براى عرض اندام نميبيند گويى فرديت را بصورت طعمه اى براى خشنودى لوياتان به دريا ميافکند.

واقعیتی که برلین آن را به آتش سوزی تشبیه میکند حتی از آن هم بنیادی تر است. روسو در واقع هدف اوليه و زير بنايى فلسفه سياسى را جا بجا و کاملا وارونه ميكند.  روسو ابتدا موجود زنده، متحرك وارگانيك جديدى را علاوه بر انسان، و بجاى او، وارد معادلات سياسى ميكند، اين موجود (جامعه) مستقل از افراد (اعضاى جامعه) است موجودی که خود داراى قوه تشخيص خوب و بد و قدرت و اراده تصميم گيرى است.  دوم، و مهمتر از تغيير اول انكه او هدف فلسفه سياسى كه قبلا تعالى و شكوفايى انسان بود، به تعالى و شكوفايى جامعه تغيير ميدهد.

از ان پس جامعه به ارگانيزم زنده اى تبديل ميشود كه سلولهاى انسانى اجزا جسم ان را تشكيل ميدهد.  سلامت و پيشرفت جامعه اصل قرار ميگيرد و از انجا كه سلول سالم تنها در بدن سالم زندگى ميكند سلولها نيز در اين ميان از اين شكوفايى بى نصيب نميمانند.  ولى هر سلول به شكرانه اين سلامت، ميبايستى خود را انچنان تغيير دهد كه اينبار بجاى تعالى شخصى، صرفا به انجام وظايف تعيين شده توسط بدن (جامعه) مشغول گرديده و انها را بخوبى انجام دهد تا بدن به زندگى و حركت خود ادامه دهد. گاه گاهى يا هرزمانى كه بحكم ضرورت سلولى يا مجموعه اى از سلولها در خدمت "هستى اشتركى" نباشند يا بر عليه ان اقدام كنند توسط تصميم ارادى بدن زنده General Willً جراحى و پاكسازى خواهند شد.  وقتى اين ايده ها در قرن بيستم از انديشه به عمل در ميايد انالوژى بدن و سلول با بسيارى از جنبه هاى ان يك به يك بمورد اجرا در ميايد در دوران استالين بعنوان مثال حتى شاهد جراحيهاى پلاسيك پى در پى خواهيم بود كه طى ان هر بار مليونها سلول از يك منطقه كنده و به نقاط جغرافيايى ديگرى پيوند زده ميشوند و مشكل انطباق با محیط جدید از جمله يافتن اب و غذا و سر پناه در محل جديد بعهده خود سلولهاست.   

نگاهى به فلسفه سياسى غرب در وضع و شكل ان قبل از اين "اتش سوزى بزرگ " از حوصله اين جلسه خارج است، تنها بطور خلاصه اشاره كنيم كه متفكرين قبل از روسو مانند پيش از سقراط و سپس افلاطون، ارسطو، سيسرو و ديگران و حتى متفكرين سياسى دوران جديد مانند ماكياولى، هابز، لاك و منتسكيو هيجيك موجوديت مستقل و ارگانيك براى جامعه قائل نبودند و نسخه هاى پيشنهادى هر كدام نحوه صحيح چيدمان، اختيارات، روابط قدرت و غيره را در جمعى متشكل از افراد را برسى ميكردند. 

برخلاف زندگى اجتماعى روسو از جمله ایزوله بودنش در سالنهاى روشنفكرى پاريس و بر خلاف عدم اقبال ايده هاي رمانتيك او از جمله در ستايش حكمت طبيعت در زمان حیاتش،  برداشت او از جامعه بصورت يك موجود زنده و ارگانيك با اغوش باز روشنفكران روبرو شد.  وقوع انقلاب کبیر فرانسه باعث کردید که  "اراده عمومی" با ابهت وجود خود را بر تئوریسینهای تحمیل کند و رشنفکرن تشنه دریافت مدلهایی از واقعیت اجتماعی میشوند که قوانین دگرديسى ها و تكامل اين موجود زنده را لحاظ نماید. سرعت گسترش این ایده ها بحدی است که بزودی در اوایل قرن 19 به چنان اوجی دست پیدا میکند که پس از 1931 مضامین مهمی به آن اضافه نشده و نوشته ها صرفا .در حد حاشیه نویسی بر نوشته های قبل یا تغییرات کم اهمیت باقی میماند.  این نقطه اوج همان "فلسفه تاریخ" هکل است که در آن جامعه صاحب خود آگاهی و روح  نیز میشود و سپس تاریخ جهان از بهم پیوستن تاریخ ملتها باز هم موجود جدید بزگتری و اینبار چنان قدرتمند ایجاد میکند که ایستادگی در مقابل حرکت آن از طرف یک سلول که سهل است حتی از طرف "اراده عمومی" ملتها نیز امکان پذیر نبوده و کاملا ابلهانه مینماید.

در اینجا یادآوری کنیم که جدا از های و هوی تئوری سازان جامعه و دقیقا در همان دوره زمانی دو چهره بزرگ اما  فروتن و بی سرو صدا سخت در تلاش بودند.  یکی به تحقیق ملاحضه و مطالعه خستگی ناپذیر در جامعه و نهادهای ان پرداخت و دیگری بر اولویت فرد بر هر مقوله دیگر اصرار ورزید.  نوشته های هر دو تا پایان زنجیزه بهم پیوسته ای از انقلابها و جنگها تا سال 1945 و تا زمانی که هولوکاست همه عرصه های تفکر را در شوک فرو میبرد نسبتا ناشناخته باقی میمانند.  اما پس از هولوکاست اقبال هردو بشدت فزونی میگیرد.  در جلسات بعدی به هر دو این متفکرین میپردازیم.

No comments:

Post a Comment