Sunday 10 April 2011

جلسه ۲ - قرارداد اجتماعی، حرکت ماشین مقتدر جامعه بسوی پیشرفت




اگر ميخواهيم بدانيم در جامعه ايدال مطابق نظريه پيشتازان فلسفه مدرن:

- فرد در جامعه از چه ازاديها و چه حقوقى برخوردار است
- قدرت و حقوق حكومت به چه ميزان بايد باشد
- اگر اتوريته حكومت معادل نظم  و وحدت جامعه و ازاديهاى فردى عامل چند گانگى و ضعف ان باشد، نحوه تقسيم بهينه حقوق بين حكومت و افراد جامعه چگونه است 
- براى رها كردن دامن طبيعت و كسب امتياز زندگى در جامعه  فرد چقدر از ازاديهاى خود را باید رها كند، به چه ميزان بايد حقی را برای خود نگاهدارد
- ايا براى حفظ وحدت وقدرت جامعه كنترل افكار عمومى، سانسور وسايل ارتباط جمعى، اعدام خيانتكاران و غيره لازم يا توجيه پذير است

لازم است نگاهى داشته باشيم به دوران بلوغ جامعه شناسى جديد كه در قرن ١٨ ميلادى وقوع ميابد، بلوغى كه بدنبال تولد ان در اوائل قرن ١٦ توسط ماكياولى و طفوليت در قرن هفدهم توسط هابز بدنبال انست كه هويتى مستدل و مستقر از بينش انسان به جامعه را تا نيمه قرن بيستم بصورتى تقريبا بى منازع بر تفكر ادمى حاكم نمايد. 

چالش فراروى قرن ١٨ اروپا از نظر جامعه شناسى عبارتست از به سرانجام رساندن پروژه نيمه تمام "قرارداد اجتماعى"، پروژه اى كه ابتدا هابز در نيمه قرن ١٧ بصورتى جدى در كتاب لوياتان اغاز و سپس در اواخر همان قرن به دست لاك در نوشته "دو رساله در مورد حكومت" تا حدودى ير علامت سوال رفته و بنوعى زخمهايى برميدارد، منتسكيو در "روح القوانين" با مطرح كردن "فضيلتهاى اجتماعى" در مقابل يا همراه با "فضيلتهاى اخلاقى" از كنار به موضوع نزديك ميشود.  سرانجام وظيفه اتمام اين بحث بعهده روسو قرار ميگيرد كه پس از مطالعه "روح القوانين" در دهه ششم ان قرن نطفه هاى ايده "قرارداد اجتماعى" در ذهن او شكل ميگيرد. 
هابز حکومت مطلقه ای را ایدآل میداند که از شنیدن جزییات آن مو بر اندام انسان راست میشود نام کتاب لویاتان جانور عضیم الجثه دریایی است که کسی را یارای مقابله با آن نیست و بنظر هابز این همان حکومت ایدآلی است که میتواند انسانها را از شر همدیگر حفظ کند.

 تئوری قرارداد اجتماعی با روسو اما به قله ای دست پیدا میکند که على رغم نفوذ اين ايده ها در قرن نوزده و بيست و ظهور بزرگان فكر و عمل اين حوزه همچون بابف، ماركس، انگلس، چرنيشفسكى، بلانكى، لنين و تروتسكى، كتاب "قرارداد اجتماعى" تا امروز در نوع خود بهترين نوشته در دفاع از توتاليتاريسم باقی ماند.

تفاوت روسو و هابز در آنست که هابز از دیدگاه راست و روسو از منظرگاه چپ جامعه را مینگرد و هابز در شروع بحث و روسو در يافتن باسخى قطعى به ان است .  پاسخى كه در تكامل و گسترش خود اكثريت روشنفكران اروپا را بدنبال خود كشانده و در تجلى مادى ان، در غالب توتاليتاريسم چپ و راست قرن بيستم، تمامى كره ارض را در گرداب حوادثى تلخ و كاملا بى سابقه از خشونت، سبعيت و نسل كشى فروميبرد. حوادثى كه طى ان گويى همگى اصول اخلاقى بشر و حتى بنيانهاى عقل و منطق زير پا گذارده ميشوند. 


روسو مفهومى تحت عنوان "اراده عمومى" General Will " را مطرح ميكند كه بنظر او بايد داراى بالاترين قدرت و قدرت مطلق در جامعه باشد ولى در طول ٣٥٠ سالى كه از انتشار قرارداد اجتماعى ميگذرد هنوز كسى تعريف دقيق يا مثالى از وجود و عملكرد اين اراده عمومى در واقعيت پيدا نكرده است.  اراده عمومى با مجلس اكثريت يا تصميمات منتخبين مردم يكى نيست چون روسو به "نمايندگى" مردم در قدرت representation معتقد نيست و در مقابل دموكراسى مستقيم بدون نمايندگى را پيشنهاد ميكند كه اين موضوع در حوصله بحث اين قسمت نيست.  

از طرفى اراده عمومى با رفراندم (به فرض اينكه قابل اجرا باشد) و راى مستقيم اكثريت هم متفاوت است چرا كه روسو مرتبا فرد را با حالات و روحيات و فكر و ... او تقسيم بندى ميكند.  او فرد را داراى خود منطقى rational self و خودهاى ديگر كه مثلا ميتواند خود خودخواهانه، خود خوشگذرانه و غيره باشد تقسیم بندی میکند که ار این میان تنها خود منطقی ميتواند در مورد تصميمات جامعه نظر بدهد.
  
روسو قدرت سياسى يا حكومت body politic - state را داراى دو بخش ميداند يكى اراده عمومى كه چون تحقق يا ظهور پيدا كند به ان soverign (قدرت مستقل) ميگويد وبخش دوم مسئول اداره روزمره امور است مانند دولت ولى کلمه دولت را روسو اطلاق نمیکند و در صفحات مختلف كتاب از واژه های زیر استفاده میکند:  magistrate - governor - prince - administrator كه prince شهريار در فرانسه قبل از انقلاب نماينده اجرايى شاه در مناطق مختلف است. 

اين مقدمه را گفتيم كه در ادامه بخشهايى از كتاب را عينا نقل قول كنيم و در چارچوب خود مفهوم باشد.

صفحه ١٩ چاب پنگوئن ٢٠٠٤
"براى اينكه قرارداد اجتماعى يك فرمول تو خالى نباشد ... هركس از تبعيت از اراده عمومى خوددارى كند را بايد با به تبعيت مجبور كرد. اين دقيقا باين معناست كه فرد با زور به ازادى واداشته ميشود.  ازاد كردن فرد به زور عبارت از انست كه شهروندان را در مقابل وابستگى هاى شخصيشان حفاظت كنيم.  اين نكته مبناى طراحى ماشين سياسى و كاركرد عادلانه انست و بدون ان قرارداد اجتماعى بى معنى، ستمكرانه و در مقابل سؤ استفاده بى دفاع خواهد بود". 

وابستگيهاى شخصى در ديد روسو بهر شکل مشکل زا است، این وابستگیها دو ریشه دارد يكى احتمال غیر منطقی بودن شخص است و ديگر مكه اينكه فرد در نظر روسو بايد در "جامعه" حل شود و ان بخشهاى حل نشده فردى همان نخاله هايى هستند كه در حركت ماشين مقتدر جامعه بسوى  پيشرفت و غلبه بر جهان مشكل ايجاد ميكنند.  در درس بعدى گوشه هايى از حركت غالب روشنفكرى فرانسه از جمله روشنگرى enlightenment را در دوران روسو را براى روشن شدن اين مطلب مياوريم.

صفحه ٣٧ 
"هدف قرارداد اجتماعى عبارتست از محافظت از طرفين قرارداد، وقتى طرفين هدف را قبول ميكنند وسيله را هم ميپذيرند و اين بمعناى قبول ريسك و تعدادى تلفات casualties است. هركس ميخواهد زندگيش را به قيمت زندگى ديگران حفظ كند (در جامعه و تحت حفاظت ان م. ) با اماده باشد جان خود را هر زمان كه لازم باشد فدا كند. ... در مورد خطراتى كه قانون براى يك شهروند پديد مياورد فرد نبايد خود (بصورت شخصى م.) قضاوت كند.  وقتى شهريار از شهروندى بخواهد كه بميرد او بايد بميرد چرا كه تنها تحت  حفاظت چنين قراردادى فرد تا همان زمان هم زندگى كرده است و زندگى او ديگر انطور كه قبلا بود، مديون  bounty طبيعت نيست اين زندگى اكنون بصورت شرطى conditional از طرف حكومت state به او هديه شده است"


صفحه ٣٨
"حكم اعدام براى جنايتكاران هم در همان چارچوب بايستى ديده شود. بخاطر اينكه فردى خود قربانى يك قاتل نشود! بايد حكم مرگ را هنگامى كه مرتكب قتل شد بپذيرد..... هر خطاكارى در واقع به قوانين جامعه حمله كرده است و باين ترتيب به يك شورشى rebel و خيانتكار تبديل شده است، با زير پا گذاردن قانون ديگر عضوى از جامعه نيست، بدرستى indeed كه او عليه جامعه اعلان جنگ داده است.  بنابراين حفاظت از او و حفاظت از جامعه همراه باهم اعمالى ناسازگار است و يكى از انها بايد از بين برود. وقتى فرد گناهكار به اعدام سپرده ميشود put to death در ان زمان ديگر شهروندى از جامعه نيست بلكه دشمن ان است. "

ادبياتی آشنا با يك تفاوت و ان منطق روشن و مستدل و زمينى reason و علمى انست.  هر چه باشد قرن ١٨ قرن دليل و منطق است the age of reason تا آنجا که حتى اكادمى سلطنتى انگليس رسما از هنرمندان ميخواهد از استعاره و زبانهاى ايما و اشاره و افسانه و اينگونه ابزارهاى غير علمى در هنر خود استفاده نكنند  و روسو على رغم اينكه از age of reason آن سوی تر و به دوره رمانتيسم  متعلق است در قرارداد اجتماعى اما کاملا اسير زمانه خودش است.   

No comments:

Post a Comment