Sunday 24 April 2011

جلسه ۴ - روسو و موج جدید مدرنیزم




در جلسات قبل گفتيم كه روسو شركت هر فرد را با هر چارچوب ذهنى در تجلى  'اراده عمومى' يعنى در تصميمات مربوط به تصويب قوانين نميپذيرد. تنها 'خودِ واقعى' هر فرد كه همان خودِ استدلالى rational self است صلاحيت راى دادن را خواهد داشت و اين 'خود استدلالى' آنست که در هر زمان منافع جامعه را به سليقه شخصى خود ترجيح ميدهد و تنها از جمع چنين آرايى 'اراده عمومى' شكل ميگيرد. در مقابل اين 'خود' هر ذهنيت فردى ديگرى غير منطقى و غير استدلالى irrational است، همانطور كه در جلسات قبل گفتيم ميتوان حدس زد كه خودِ فرد گرا، خودِ خانواده گرا و خودِ عارف، خودِ اگزيستنسيال، خودِ خوش گذران، خود هنرمند و غيره همگى از حق راى محروم خواهند بود.

در عين حال هر استدلالى هم لزوما استدلال قابل قبولى نيست و تشخيص منافع و مصلحت جامعه حتى براى فرد مستدل هم ساده نيست چرا كه استدلال او ممكن است ضعيف باشد و افراد ديگر با استدلال قوى تر عقيده متفاوتى در مورد همان قانون داشته باشند.  توجه داشته باشيم كه در نگرش عصر استدلال the age of reason به واقعيتهاى جهان خارج براى هر مسئله مشخص تنها يك جواب صحيح ميتواند وجود داشته باشد و تنها قوىترين استدلال قدرت تشخيص آن را دارد و بقيه افراد با استدلال ضعيف تر و البته افراد غير منطقى بايد در مورد مسائل جامعه دنباله رو استدلال قويتر باشند. بنابراين در نظر روسو گونه گونى عقايد و نظر اقليت (اقلیت داراى حق راى)  صرفا سوء تفاهمى است كه بلافاصله پس از مشخص شدن استدلال قويتر كه همان تجلى 'اراده عمومى' و مشخص شدن نظر 'صحيح' ميبايستى مرتفع گردد.

صفحه ١٢٧
"شهروندان رضايت خود را با همه قوانين اعلام كرده اند، حتى قوانينى كه بر خلاف اراده شخصى انها تثويب شده يا قوانينى كه ممكن است، در صورتيكه جرات كنند انها را زير پا بگذارند، به تنبيه انها منجر شود...وقتى قانونى توسط قانونگذاران پيشنهاد ميشود از مردم نميپرسند ايا ان را تاييد يا رد ميكنند بلكه از انان پرسيده ميشود ايا اين قانون در راستاى اراده عمومى هست يا خير؟  سپس هر فرد با دادن راى عقيده خود را در اين مورد بيان ميكند و شمارش ارا عبارتست است از اعلام نتيجه اراده عمومى. بنابراين وقتى نظرى مخالف نظر من به تصويب رسيد اين باين معناست كه نظر من اشتباه بوده است".

زمانى كه سامانه سياسى مورد نظر روسو از انديشه به مرحله عمل در ميايد شهروندان به 'اشتباه' بودن راى خود كم كم عادت ميكنند بنوعى كه پس از مدتى، براى جلوگيرى از تکرار اشتباه و احتمالا پذیرش عواقب احتمالى ان نظر خود را تنها پس از اعلان نظر 'اراده عمومى' اشكار ميكنند. هانا ارنت Hannah Arendt در مورد استالين ميگويد: او با زيگزاگ هاى كه در تعبير رسمى از ماركسيزم در دهه ٢٠ ايجاد ميكرد توانست رقباى زيادى را از ميدان بيرون كند (احتمالا با راى هاى اشتباهى كه رقبا در كميته مركزى يا دفتر سياسى حزب ميدادند) و اين محتواى ماركسيزم را انچنان از درون تهى كرده بود كه پيشبينى سياستهاى جديد به هيچ وجه امكان نداشت. اين موضوع حتى بهترين تحصيل كرده هاى مكتب ماركس و لنين را هم همانقدر ناتوان كرده بود كه افراد عادى را.  اين ماركسيستهاى برجسته هر روز صبح قبل از خارج شدن از منزل ميبايستى خط جديد حزبى را كه استالين شب قبل اعلان كرده بود چند بار پيش خود تكرار كنند كه در طول روز با مشكلى برخورد نكنند.

با فیلتر شدن غیر منطقی ها، و غیر استدلالیون و استدلالیون ضعیف از پروسه تصمیم گیری، 'اراده عمومى' روسو هر چه در قرارداد اجتماعى پيش ميرويم با استدلال ناب واقعى بيشتر گره ميخورد و در ان ذوب ميشود و از 'عمومى' بودن ان چندان چيزى باقى نميماند. 

ايزا برلين در مقاله 'ايده ازادى' كاربرد استدلال را در ابتداى دوره مدرن باين ترتيب توضيح ميدهد: 

Isiah Berlin, Idea of Freedom
"در درون هر فرد دنباله رو يك 'فرد واقعى' وجود دارد كه در صورت توسعه قدرت استدلال خود ميتوانست اشكار شود، در حاليكه انچه از نيات و ارزوهاى افراد ظاهرا ديده ميشود متعلق به 'فرد موجود' است نه 'فرد واقعى'.  ارزوهاى 'فرد واقعىِ' كه در همه انسانها وجود دارد همانست كه فردى با استدلال قوى بتواند بفهمد و سپس انر براى ما ترويج كند .... و راضى كردن انگيزه هاى غير منطقى من مشكلى را از من حل نميكند."

در زمان تحرير قرارداد اجتماعى پروژه روسو عبارت بود از يافتن پاسخى قطعى و علمى به موضوع كليدى فلسفه سياسى كه هم عصران او با ابزارهاى پيش مدرن در صدد حل ان بودند و ان عبارت بود از اينكه چقدر اتوريته و قدرت براى حكومت از يكطرف و ازادى براى شهروندان از طرف ديگر لازم است تا وضعيت بهينه جامعه با فرمول ان حاصل گردد.  روسو اين جسارت را داشت كه روش استدلالى دوران خود را، كه توسط دكارت براى علوم طبيعى ارائه شده بود، براى اولين بار، انهم به خالص ترين شكل خود براى يافتن راهكار اين مسئله بكار بندد و نتيجه را با اين فرمول ارائه كند:

ازادى مطلق و اتوريته مطلق امكان پذير است و هـيچ بخشى از هـيچكدام را نبايستى به نفع ديگرى فدا كرد. در اين راه حل تاريخى افراد كليه حقوق خود را داوطلبانه در اختيار حكومتى قراردهند كه از قدرت مطلق خود در خدمت تعالى جامعه بهره ميبرد.  ايزا برلين برقرارى ارتباطى اينگونه مابين ازادى و قدرت را يكى از قويترين و خطرناكترين بحثها در تاريخ تفكر بشر ميداند كه نتيجه گيرى ان برمبناى انست كه "ازاد كردن مردمان چيزى نيست جز انجام كارى كه انها خود اگر از استدلال درست برخوردار بودند براى خود انجام ميدادند، و باين ترتيب بعضى از خشونت اميز ترين نوع سركوبها در واقع مساوى خواهد بود با ازادى مطلق. " (مقاله ايده ازادى، آیزا برلین)

بگفته لئو استراس Leo Strauss با روسو مدرنيزم وارد موج جديدى ميگردد كه موج قبلى ان توسط ماكياولى، هابز و لاك بوجود امد، او نتيجه اين موج را پيدايش كمونيزم ميداند.  بنظر نگارنده نتيجه اين موج از ظهور و سقوط كمونيزم  در قرن بيستم بسيار فراتر رفته، فاشيزم و هولوكاست را در بر گرفته و حتى رسوبهاى سخت ان بعنوان مبنا و كف بخشى از جنبه هاى زندگى اجتماعى در دموكراسى هاى امروزه نيز باقى مانده است.  اگر لزوم تجمع قدرت فوق العاده در دست حكومت، قدرتى كه بايد از جمع خطى نيروى تك تك شهروندان بمراتب بيشتر باشد را ميراث روسو بدانيم، اگر عدم نياز پاسخگويى قدرت مركزى را به هـيچ مرجع و نيروى خارج از دولت ملت nation state تحت نام و توجيه ساورين soverign ميراث روسو بدانيم و همچنين اگر كوچكترين واحد مستقل و زنده جهان سياست را ملت (جامعه ) بدانيم و فرد را صرفا سلولى در خدمت ان و همه اينها را ميراث روسو بدانيم، انديشه او در بسيارى از نقاط كره عرض همچنان زنده و حاضر است.   بخاطر سپردن مطالب میتوانیم میراث روسو را به ستونى تشبيه كنيم که هنوز هم وزنى از سقف تمدن جهانى را حمل ميكند.  سرنگونى نازيسم هيتلرى، نابودى ديگر انواع فاشيزم اروپايى، اخرين ان در دهه هفتاد ميلادى در پرتقال، سقوط ديوار برلين و پايان جنگ سرد هيچيك اين ستون فلسفى را واژگون نکردند، ستونی که دربالای ان خطوط چهره یک نفر حجارى شده، ژان ژاك روسو.

Sunday 17 April 2011

جلسه ۳ - وارونه شدن زیربنای فلسفه سیاسی بدست روسو




امید است در یکی دو جلسه آینده بتوانیم بحث روسو را خاتمه دهیم و از آنجا که
 هدف ترجمه یا برسی بخش بخش متن کتاب نیست  در این جلسه لیست بعضی از مضمونهای مهمتررا برای مطالعه شخصی دوستان میاوریم و سپس میراث فلسفه سیاسی روسو را جمع بندی میکنیم.  در جلسه آینده نگاهی خواهیم داشت به نفوذ روسو بروی متفکران پس از او  

صفحات زیر را شخصا مطالعه کنید:
منبع:

Social Contract 
Penguin Publishing, 2004

صفحه 152  آزادی عقیده و مطبوعات - وظیفه دقیق دفتر سانسور حکومتی(حتما بخوانیم)
صفحه 45  تفکیک قوا
صفحه ؟؟؟ تعریف یک جامعه کامل:  انست که فرد بدون کمک جامعه قادر به انجام هیچ کاری نباشد و قدرت کسب شده توسط جامعه از افراد از جمع عددی این قدرت بیشتر باشد
صفحه 68 چه زمانی جامعه باید قدرت سرکوب بیشتری استفاده کند
صفحه 127 معنای بودن در اقلیت و رای نیاوردن نظر فرد چیست (حتما بخوانیم)
صفحه 150 اشتباهات رم باستان چه بود (حتما بخوانیم)

صفحه ٤٤ 
"انسان در سرشت خود كاملا منفرد و خودكفاست اما براى پايه ريزى يك ملت (جامعه) اين سرشت بايد تغییر یابد به گونه اى كه فرد خویش را جزیی بداند که هستی و حیاتش نتیجه و وابسته به یک کل بسیار بزرگتر(جامعه) است.  برای این منظور بنیان گذاران جوامع میبایست ساختار وجودی انسان را ابتدا تضعیف و سپس آن را با جایگزین کردن آن وجود مستقل و فیزیکی که پیشکش طبییعت به همه انسانها است با یک هستی اشتراکی communal تقویت نمایند"

تصویر غم انگیزی که روسو باین ترتیب از اینده انسان ترسیم میکند سر لوحه کار و چراغی در دست نسل پس از نسل روشنفکرانی قرار میگیرد که هژمونی فرهنکی خود را تا پایان جنگ جهانی دوم با اقتدار در سراسر اروپا حفظ کردند.  آیا روسو مبتكر و پييشرو مسيرى ايست كه بشر را تا مدتها در بيراهه اى سخت، خشن و پر هزينه به گمراهى ميكشاند يا  نابغه ایست که سرنوشت محتوم آدمی را پس از فروپاشی زیست قبیله ای-خانوادگی و شكل گيرى مجموعه هاى فشرده و يكسان شده توده هاى مليونى در شهرها پيشبينى ميكند.  پاسخ اين سوال چندان هم ساده نيست.  

ايزا برلين در مورد روسو ميگويد:  (نقل به معنى) "روسو مفهوم جديدى به تفكر عصر خود ارائه نكرد ولى تمامى ساختمان انديشه دوران خود را به اتش كشيد بنوعى كه پس از او ديگر هچيك از اجزا ان قابل تشخيص نبود.".   در همين راستا، و بعنوان يكى از همين اجزا اگر  تئورى قرارداد اجتماعى را در نظر بگيريم، هابز نيز مانند روسو، و يك قرن پيش از او، وجود يك ماشين دولتى مقتدر را براى جامعه پيشنهاد ميكند  او نيز با استفاده از ابزار منطق و دليل reason حقانيتى زمينى براى اتوريته اين ماشين دولتى جستجو ميكند، او نيز براى فرديت مجالى يا دليلى براى عرض اندام نميبيند گويى فرديت را بصورت طعمه اى براى خشنودى لوياتان به دريا ميافکند.

واقعیتی که برلین آن را به آتش سوزی تشبیه میکند حتی از آن هم بنیادی تر است. روسو در واقع هدف اوليه و زير بنايى فلسفه سياسى را جا بجا و کاملا وارونه ميكند.  روسو ابتدا موجود زنده، متحرك وارگانيك جديدى را علاوه بر انسان، و بجاى او، وارد معادلات سياسى ميكند، اين موجود (جامعه) مستقل از افراد (اعضاى جامعه) است موجودی که خود داراى قوه تشخيص خوب و بد و قدرت و اراده تصميم گيرى است.  دوم، و مهمتر از تغيير اول انكه او هدف فلسفه سياسى كه قبلا تعالى و شكوفايى انسان بود، به تعالى و شكوفايى جامعه تغيير ميدهد.

از ان پس جامعه به ارگانيزم زنده اى تبديل ميشود كه سلولهاى انسانى اجزا جسم ان را تشكيل ميدهد.  سلامت و پيشرفت جامعه اصل قرار ميگيرد و از انجا كه سلول سالم تنها در بدن سالم زندگى ميكند سلولها نيز در اين ميان از اين شكوفايى بى نصيب نميمانند.  ولى هر سلول به شكرانه اين سلامت، ميبايستى خود را انچنان تغيير دهد كه اينبار بجاى تعالى شخصى، صرفا به انجام وظايف تعيين شده توسط بدن (جامعه) مشغول گرديده و انها را بخوبى انجام دهد تا بدن به زندگى و حركت خود ادامه دهد. گاه گاهى يا هرزمانى كه بحكم ضرورت سلولى يا مجموعه اى از سلولها در خدمت "هستى اشتركى" نباشند يا بر عليه ان اقدام كنند توسط تصميم ارادى بدن زنده General Willً جراحى و پاكسازى خواهند شد.  وقتى اين ايده ها در قرن بيستم از انديشه به عمل در ميايد انالوژى بدن و سلول با بسيارى از جنبه هاى ان يك به يك بمورد اجرا در ميايد در دوران استالين بعنوان مثال حتى شاهد جراحيهاى پلاسيك پى در پى خواهيم بود كه طى ان هر بار مليونها سلول از يك منطقه كنده و به نقاط جغرافيايى ديگرى پيوند زده ميشوند و مشكل انطباق با محیط جدید از جمله يافتن اب و غذا و سر پناه در محل جديد بعهده خود سلولهاست.   

نگاهى به فلسفه سياسى غرب در وضع و شكل ان قبل از اين "اتش سوزى بزرگ " از حوصله اين جلسه خارج است، تنها بطور خلاصه اشاره كنيم كه متفكرين قبل از روسو مانند پيش از سقراط و سپس افلاطون، ارسطو، سيسرو و ديگران و حتى متفكرين سياسى دوران جديد مانند ماكياولى، هابز، لاك و منتسكيو هيجيك موجوديت مستقل و ارگانيك براى جامعه قائل نبودند و نسخه هاى پيشنهادى هر كدام نحوه صحيح چيدمان، اختيارات، روابط قدرت و غيره را در جمعى متشكل از افراد را برسى ميكردند. 

برخلاف زندگى اجتماعى روسو از جمله ایزوله بودنش در سالنهاى روشنفكرى پاريس و بر خلاف عدم اقبال ايده هاي رمانتيك او از جمله در ستايش حكمت طبيعت در زمان حیاتش،  برداشت او از جامعه بصورت يك موجود زنده و ارگانيك با اغوش باز روشنفكران روبرو شد.  وقوع انقلاب کبیر فرانسه باعث کردید که  "اراده عمومی" با ابهت وجود خود را بر تئوریسینهای تحمیل کند و رشنفکرن تشنه دریافت مدلهایی از واقعیت اجتماعی میشوند که قوانین دگرديسى ها و تكامل اين موجود زنده را لحاظ نماید. سرعت گسترش این ایده ها بحدی است که بزودی در اوایل قرن 19 به چنان اوجی دست پیدا میکند که پس از 1931 مضامین مهمی به آن اضافه نشده و نوشته ها صرفا .در حد حاشیه نویسی بر نوشته های قبل یا تغییرات کم اهمیت باقی میماند.  این نقطه اوج همان "فلسفه تاریخ" هکل است که در آن جامعه صاحب خود آگاهی و روح  نیز میشود و سپس تاریخ جهان از بهم پیوستن تاریخ ملتها باز هم موجود جدید بزگتری و اینبار چنان قدرتمند ایجاد میکند که ایستادگی در مقابل حرکت آن از طرف یک سلول که سهل است حتی از طرف "اراده عمومی" ملتها نیز امکان پذیر نبوده و کاملا ابلهانه مینماید.

در اینجا یادآوری کنیم که جدا از های و هوی تئوری سازان جامعه و دقیقا در همان دوره زمانی دو چهره بزرگ اما  فروتن و بی سرو صدا سخت در تلاش بودند.  یکی به تحقیق ملاحضه و مطالعه خستگی ناپذیر در جامعه و نهادهای ان پرداخت و دیگری بر اولویت فرد بر هر مقوله دیگر اصرار ورزید.  نوشته های هر دو تا پایان زنجیزه بهم پیوسته ای از انقلابها و جنگها تا سال 1945 و تا زمانی که هولوکاست همه عرصه های تفکر را در شوک فرو میبرد نسبتا ناشناخته باقی میمانند.  اما پس از هولوکاست اقبال هردو بشدت فزونی میگیرد.  در جلسات بعدی به هر دو این متفکرین میپردازیم.

Sunday 10 April 2011

جلسه ۲ - قرارداد اجتماعی، حرکت ماشین مقتدر جامعه بسوی پیشرفت




اگر ميخواهيم بدانيم در جامعه ايدال مطابق نظريه پيشتازان فلسفه مدرن:

- فرد در جامعه از چه ازاديها و چه حقوقى برخوردار است
- قدرت و حقوق حكومت به چه ميزان بايد باشد
- اگر اتوريته حكومت معادل نظم  و وحدت جامعه و ازاديهاى فردى عامل چند گانگى و ضعف ان باشد، نحوه تقسيم بهينه حقوق بين حكومت و افراد جامعه چگونه است 
- براى رها كردن دامن طبيعت و كسب امتياز زندگى در جامعه  فرد چقدر از ازاديهاى خود را باید رها كند، به چه ميزان بايد حقی را برای خود نگاهدارد
- ايا براى حفظ وحدت وقدرت جامعه كنترل افكار عمومى، سانسور وسايل ارتباط جمعى، اعدام خيانتكاران و غيره لازم يا توجيه پذير است

لازم است نگاهى داشته باشيم به دوران بلوغ جامعه شناسى جديد كه در قرن ١٨ ميلادى وقوع ميابد، بلوغى كه بدنبال تولد ان در اوائل قرن ١٦ توسط ماكياولى و طفوليت در قرن هفدهم توسط هابز بدنبال انست كه هويتى مستدل و مستقر از بينش انسان به جامعه را تا نيمه قرن بيستم بصورتى تقريبا بى منازع بر تفكر ادمى حاكم نمايد. 

چالش فراروى قرن ١٨ اروپا از نظر جامعه شناسى عبارتست از به سرانجام رساندن پروژه نيمه تمام "قرارداد اجتماعى"، پروژه اى كه ابتدا هابز در نيمه قرن ١٧ بصورتى جدى در كتاب لوياتان اغاز و سپس در اواخر همان قرن به دست لاك در نوشته "دو رساله در مورد حكومت" تا حدودى ير علامت سوال رفته و بنوعى زخمهايى برميدارد، منتسكيو در "روح القوانين" با مطرح كردن "فضيلتهاى اجتماعى" در مقابل يا همراه با "فضيلتهاى اخلاقى" از كنار به موضوع نزديك ميشود.  سرانجام وظيفه اتمام اين بحث بعهده روسو قرار ميگيرد كه پس از مطالعه "روح القوانين" در دهه ششم ان قرن نطفه هاى ايده "قرارداد اجتماعى" در ذهن او شكل ميگيرد. 
هابز حکومت مطلقه ای را ایدآل میداند که از شنیدن جزییات آن مو بر اندام انسان راست میشود نام کتاب لویاتان جانور عضیم الجثه دریایی است که کسی را یارای مقابله با آن نیست و بنظر هابز این همان حکومت ایدآلی است که میتواند انسانها را از شر همدیگر حفظ کند.

 تئوری قرارداد اجتماعی با روسو اما به قله ای دست پیدا میکند که على رغم نفوذ اين ايده ها در قرن نوزده و بيست و ظهور بزرگان فكر و عمل اين حوزه همچون بابف، ماركس، انگلس، چرنيشفسكى، بلانكى، لنين و تروتسكى، كتاب "قرارداد اجتماعى" تا امروز در نوع خود بهترين نوشته در دفاع از توتاليتاريسم باقی ماند.

تفاوت روسو و هابز در آنست که هابز از دیدگاه راست و روسو از منظرگاه چپ جامعه را مینگرد و هابز در شروع بحث و روسو در يافتن باسخى قطعى به ان است .  پاسخى كه در تكامل و گسترش خود اكثريت روشنفكران اروپا را بدنبال خود كشانده و در تجلى مادى ان، در غالب توتاليتاريسم چپ و راست قرن بيستم، تمامى كره ارض را در گرداب حوادثى تلخ و كاملا بى سابقه از خشونت، سبعيت و نسل كشى فروميبرد. حوادثى كه طى ان گويى همگى اصول اخلاقى بشر و حتى بنيانهاى عقل و منطق زير پا گذارده ميشوند. 


روسو مفهومى تحت عنوان "اراده عمومى" General Will " را مطرح ميكند كه بنظر او بايد داراى بالاترين قدرت و قدرت مطلق در جامعه باشد ولى در طول ٣٥٠ سالى كه از انتشار قرارداد اجتماعى ميگذرد هنوز كسى تعريف دقيق يا مثالى از وجود و عملكرد اين اراده عمومى در واقعيت پيدا نكرده است.  اراده عمومى با مجلس اكثريت يا تصميمات منتخبين مردم يكى نيست چون روسو به "نمايندگى" مردم در قدرت representation معتقد نيست و در مقابل دموكراسى مستقيم بدون نمايندگى را پيشنهاد ميكند كه اين موضوع در حوصله بحث اين قسمت نيست.  

از طرفى اراده عمومى با رفراندم (به فرض اينكه قابل اجرا باشد) و راى مستقيم اكثريت هم متفاوت است چرا كه روسو مرتبا فرد را با حالات و روحيات و فكر و ... او تقسيم بندى ميكند.  او فرد را داراى خود منطقى rational self و خودهاى ديگر كه مثلا ميتواند خود خودخواهانه، خود خوشگذرانه و غيره باشد تقسیم بندی میکند که ار این میان تنها خود منطقی ميتواند در مورد تصميمات جامعه نظر بدهد.
  
روسو قدرت سياسى يا حكومت body politic - state را داراى دو بخش ميداند يكى اراده عمومى كه چون تحقق يا ظهور پيدا كند به ان soverign (قدرت مستقل) ميگويد وبخش دوم مسئول اداره روزمره امور است مانند دولت ولى کلمه دولت را روسو اطلاق نمیکند و در صفحات مختلف كتاب از واژه های زیر استفاده میکند:  magistrate - governor - prince - administrator كه prince شهريار در فرانسه قبل از انقلاب نماينده اجرايى شاه در مناطق مختلف است. 

اين مقدمه را گفتيم كه در ادامه بخشهايى از كتاب را عينا نقل قول كنيم و در چارچوب خود مفهوم باشد.

صفحه ١٩ چاب پنگوئن ٢٠٠٤
"براى اينكه قرارداد اجتماعى يك فرمول تو خالى نباشد ... هركس از تبعيت از اراده عمومى خوددارى كند را بايد با به تبعيت مجبور كرد. اين دقيقا باين معناست كه فرد با زور به ازادى واداشته ميشود.  ازاد كردن فرد به زور عبارت از انست كه شهروندان را در مقابل وابستگى هاى شخصيشان حفاظت كنيم.  اين نكته مبناى طراحى ماشين سياسى و كاركرد عادلانه انست و بدون ان قرارداد اجتماعى بى معنى، ستمكرانه و در مقابل سؤ استفاده بى دفاع خواهد بود". 

وابستگيهاى شخصى در ديد روسو بهر شکل مشکل زا است، این وابستگیها دو ریشه دارد يكى احتمال غیر منطقی بودن شخص است و ديگر مكه اينكه فرد در نظر روسو بايد در "جامعه" حل شود و ان بخشهاى حل نشده فردى همان نخاله هايى هستند كه در حركت ماشين مقتدر جامعه بسوى  پيشرفت و غلبه بر جهان مشكل ايجاد ميكنند.  در درس بعدى گوشه هايى از حركت غالب روشنفكرى فرانسه از جمله روشنگرى enlightenment را در دوران روسو را براى روشن شدن اين مطلب مياوريم.

صفحه ٣٧ 
"هدف قرارداد اجتماعى عبارتست از محافظت از طرفين قرارداد، وقتى طرفين هدف را قبول ميكنند وسيله را هم ميپذيرند و اين بمعناى قبول ريسك و تعدادى تلفات casualties است. هركس ميخواهد زندگيش را به قيمت زندگى ديگران حفظ كند (در جامعه و تحت حفاظت ان م. ) با اماده باشد جان خود را هر زمان كه لازم باشد فدا كند. ... در مورد خطراتى كه قانون براى يك شهروند پديد مياورد فرد نبايد خود (بصورت شخصى م.) قضاوت كند.  وقتى شهريار از شهروندى بخواهد كه بميرد او بايد بميرد چرا كه تنها تحت  حفاظت چنين قراردادى فرد تا همان زمان هم زندگى كرده است و زندگى او ديگر انطور كه قبلا بود، مديون  bounty طبيعت نيست اين زندگى اكنون بصورت شرطى conditional از طرف حكومت state به او هديه شده است"


صفحه ٣٨
"حكم اعدام براى جنايتكاران هم در همان چارچوب بايستى ديده شود. بخاطر اينكه فردى خود قربانى يك قاتل نشود! بايد حكم مرگ را هنگامى كه مرتكب قتل شد بپذيرد..... هر خطاكارى در واقع به قوانين جامعه حمله كرده است و باين ترتيب به يك شورشى rebel و خيانتكار تبديل شده است، با زير پا گذاردن قانون ديگر عضوى از جامعه نيست، بدرستى indeed كه او عليه جامعه اعلان جنگ داده است.  بنابراين حفاظت از او و حفاظت از جامعه همراه باهم اعمالى ناسازگار است و يكى از انها بايد از بين برود. وقتى فرد گناهكار به اعدام سپرده ميشود put to death در ان زمان ديگر شهروندى از جامعه نيست بلكه دشمن ان است. "

ادبياتی آشنا با يك تفاوت و ان منطق روشن و مستدل و زمينى reason و علمى انست.  هر چه باشد قرن ١٨ قرن دليل و منطق است the age of reason تا آنجا که حتى اكادمى سلطنتى انگليس رسما از هنرمندان ميخواهد از استعاره و زبانهاى ايما و اشاره و افسانه و اينگونه ابزارهاى غير علمى در هنر خود استفاده نكنند  و روسو على رغم اينكه از age of reason آن سوی تر و به دوره رمانتيسم  متعلق است در قرارداد اجتماعى اما کاملا اسير زمانه خودش است.